سهگانه کیشلوفسکی،آبی،سفید و قرمز
کیشلوفسکی را معمولاً با سهگانه آبی،سفید و قرمزش میشناسیم.در این مقاله قصد داریم بهصورت مختصر درباره سهگانه کیشلوفسکی،آبی سفید و قرمز صحبت کنیم.
سهگانه کیشلوفسکی بر اساس رنگهای پرچم کشور فرانسه طراحیشده است.این رنگها هرکدام نماد ماجرایی انسانی است.ماجراهایی که طی بررسیها و نقدهای هرکدام از فیلمها میتوان به آن رسید.
این سهگانه،هرکدام شخصیت و نقشهایی را مطرح میکند که با شخصیتهای دیگر فیلمها در هم تنیده اند.برخورد انسانهایی که بهصورت موازی درگیر مسائل و مصائب خود هستند.شخصیتهایی که شاید در زندگی روزمره شبیه آنها در اطراف ما زیاد باشد اما ما آنها را به این وضوح نبینیم.در ادامه این سهگانه را به ترتیب به صورت مختصر بررسی میکنیم.
آبی
آبی که نمادی از آزادی است با داستان زندگی زنی به نام ژولیت گرهخورده که همسر و فرزندش را در یک تصادف از دست میدهد.او که تقریباً همهچیز خود را ازدستداده است در رخوت فرو میرود .رنگ آبی در همه جای فیلم جا خوش کرده و مدام به یادمان میآورد که مشغول تماشای چه هستیم.آبی با دیالوگهای اندک و تصاویر فراوان با بیننده ارتباط برقرار میکند.میتوان نشست و تک تک صحنهها را بررسی کرد و ساعتها دربارهاش حرف زد.در فیلم آبی درست زمانی که ژولیت میخواهد با مصیبتهای زندگیاش روبرو شود با خیانت همسرش مواجه میشود.او تلاش میکند به زندگی عادی برگردد.موسیقی جریان یافته در این فیلم موسیقی اتحاد اروپاست که همسر ژولیت روی ساخت آن کار میکرد.این اتحاد میتواند نمادی از آشتی ژولیت با اطرافش باشد.
سفید
سفید به تقابل و برابری اشاره دارد.این فیلم به روابط انسانها فارغ از ملیت و جنس و زبان میپردازد.سفید با حقایق تلخ جامعه مواجه میشود.سفید سیاهیهای جامعه را معرفی میکند.این فیلم با کنایات طعنهآمیز بهتساوی حقوقی اشاره میکند که در واقعیت وجود ندارد.
داستان این فیلم درباره رابطه پایان یافته یک زن و شوهر به نام دومینیک و کارول است.دومینیک فرانسوی زیبا و کارول معمولی لهستانی.این فیلم داستان خیانت و دروغ است.داستان عشق بهوصالنرسیده و ناکام.داستان مظلومیت و معصومیت ازدسترفته.برابری که هیچگاه حتی در دادگاه فرانسه اتفاق نمیافتد در کل فیلم خودنمایی میکند.
این فیلم انتقادی از نابرابریهای اجتماعی است.زخمهایی را نشان میدهد که هیچگاه التیام نمییابند.سفید راهحلی برای ایجاد برابری ندارد تنها نابرابری را به تصویر میکشد.شاید در پایان فیلم که دومینیک با زبان اشاره با کارول صحبت میکند ،تنها صحنهای باشد که برابری را به تصویر میکشد.برابری فاقد از مرز و زبان.
قرمز
قرمز آخرین قطعه از سهگانه کیشلوفسکی به شمار میرود.قطعهای که در صحنه پایانی به شیوهای جذاب همه شخصیتها و قهرمانهای کیشلوفسکی از طوفان حوادث نجات مییابند.قرمز روایتی شاعرانه و دراماتیک از زندگی دختری به نام ولنتاین است.
قرمز از دیگر قطعات سهگانه عمیق ترو کاملتر است.گویی در قرمز کیشلوفسکی به کمال رسیده است.قرمز گونه تکمیلشده آبی و سفید است.شخصیتهای قرمز بهگونهای هستند که گویی همان شخصیتهای تکاملیافته آبی و سفید هستند.در قرمز میتوان انتهای ماجرای شخصیتهای آبی و سفید را هم دید.این داستان درباره دختری به نام ولنتاین است که برحسبتصادف مجبور به زندگی کنار خانه یک قاضی دادگاه میشود.
این فیلم سرشار از رنگ قرمز است. در همه جای فیلم رنگ قرمز رنگ غالب است. این فیلم با درونمایه عشق، دروغ و خیانت پیش میرود. خیانتهای واقعی و اثباتشده و اثبات نشدهای که راه را بر روابط انسانی میبندد.
در آثار کیشلوفسکی اثری از جنسیت و فمینیستی و نابرابری نمیبینیم. او مرد و زن را مانند هم و در جایگاههای مساوی میبیند.خیانت تنها از آن مردان و معصومیت از آن زنان نیست.
همانطور که اشاره شد سکانس پایان قرمز، سکانس پایانی این سهگانه محسوب میشود. نجات شخصیتهای سهگانه که تنها به حرمت و اعتبار عشق نجاتیافتهاند. کسانی که زندگیشان از هم دور، اما با پیوندی عمیق به یکدیگر گرهخورده است.
بیشک یکی از دلایل موفقیت اینچنین آثاری، بازی فوق العاده بازیگران این سریال هاست. بازیگری هنری است که اگر از کودکی بدان پرداخته شود میتوان انتظار داشت نتایجش سالها بعد قابلمشاهده باشد.
آموزشگاه بازیگری پانیذ، مکانی است مطمئن برای پرورش استعدادهای هنری و بازیگری کودک و نوجوانان. هماکنون برای اطلاع از کلاسها با ما تماس بگیرید.
ثبت ديدگاه